English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 228 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pertain U وابسته بودن
pertained U وابسته بودن
pertains U وابسته بودن
appertain U وابسته بودن
appertained U وابسته بودن
appertaining U وابسته بودن
appertains U وابسته بودن
hinge U وابسته بودن
hinges U وابسته بودن
depend U وابسته بودن
depended U وابسته بودن
depends U وابسته بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
regard U وابسته بودن به نگریستن
regarded U وابسته بودن به نگریستن
regards U وابسته بودن به نگریستن
interrelate U وابسته بهم بودن
interrelates U وابسته بهم بودن
interrelating U وابسته بهم بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
interdepend U وابسته بهم بودن
precursory U وابسته به پیشرو بودن
to be reliant on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
Other Matches
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
want U فاقد بودن محتاج بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agrees U متفق بودن همرای بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
haze U گرفته بودن مغموم بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
stand U بودن واقع بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
riverrine U وابسته به
febile U وابسته به تب
attache U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
cantabrigian U وابسته به
cephalic U وابسته به سر
carpal U وابسته به مچ
of kin U وابسته
diphtheric U وابسته به
subordinated U وابسته
aquatic U وابسته به اب
subordinate U وابسته
correspondents U وابسته
pertianing U وابسته
israelitish U وابسته به
interdependent U وابسته
germane U وابسته
contingent U وابسته
contingents U وابسته
federate U وابسته
congenerous U وابسته
comprador U وابسته
messianic U وابسته به
pyretic U وابسته به تب
pyrexial U وابسته به تب
federated U وابسته
commissarial U وابسته به
relative U وابسته
federates U وابسته
attendants U وابسته
attendant U وابسته
hanger on U وابسته
pertaining U وابسته
correspondent U وابسته
elfin U وابسته به جن
syncop U وابسته به غش
wedded U وابسته
monitorial U وابسته به
adjective U وابسته
adjectives U وابسته
akin U وابسته
attached U وابسته
federating U وابسته
affiliated U وابسته
related U وابسته
sexual organs U وابسته به
dependant U وابسته
dependants U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
levitical U وابسته به
affiliate U وابسته
relevant U وابسته
affiliates U وابسته
pertinent U وابسته
dependent U وابسته
affiliating U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
appurtenant U وابسته
attributable U وابسته به
subordinating U وابسته
elysian U وابسته به
subordinates U وابسته
thereof U وابسته به ان
tuitionary U وابسته به
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com